............

هر سال همینجوریه ...........

موقع مدرسه ها  ارزو دارم تابستون شه و تو

تابستون تو تک تک لحظه هام، تو تک تک غلط زدندای بی هدفم تو تختخواب

تو همه ی ثانیه هایی که الکی الکی به صفحه ی تلویزیون خیره شدم دلم برای مدرسه

برا دوستام برای زنگ تفریح و برای مجبور کردن فاطمه که بستنی دعوتمون کنه ،برای از پنجره بیرون

اومدنامون، برای پای تخته

برای زنگ ورزش برای تک تک ثانیه های خوب یا بد مدرسه تنگ میشه.

یه چند روزه که کودک هفت ساله ی وجودم داره وول وول میخوره مثل اول دبستان شوق پوشیدن کفشام

و پوشیدن فرمم و رفتن به مدرسه رو دارم .

امسال برای کتابام جلد اماده گرفتم و خیلی بد بود من اون صدای خخخخخخ چسبو

وقتی که باز میشه خیلی دوس دارم لذت خاص خودشو داره .....حساسیتام و اینکه

پرز نره لاش ..کج نشه و اه گوله شد و برا هر کتاب یه ساعت وقت گذاشتن رو

ترجیح می دم به انجام کار در دو دیقه ....

هنوز دفترامو نگرفتم ولی مهم هم نیست ابجیم میگه مهم مطالبه توشه نه جلد روش ....

خب من رو جلد حساسم ......

یا اینکه بهم میگه مثل این بچه هایی نباش که شیش رنگ خودکار دارن تو کیفشون

و میگه دوستشیه خودکار ابی زبرا داشت نه تو بحث رنگ

خودکار بود نه جلد دفتر و موفق شد..

.......

تابستونم تموم شد مطمئنم دلم برای بستنی و الافی و بیکاری هم خیلی تنگ میشه برا هندونه 西瓜・すいか・スイカ・フルーツ・マリン・夏・食べ物 のデコメ絵文字

هم فراوون


درختی که بدبختمون کرد

35781354529289937983.jpg

بووووووووووق

فائزه

عکس پخش نشده از استخر زنان


ﻋﮑﺲ ﭘﺨﺶ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭﺗﻬﺮﺍﻥ:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
































ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﭘﺨﺶ ﻧﺸﺪﻩ
ﺑﺎﺯﻣﯽ میدﻭﯾﯽ ﻣﯿﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﺍﯼ ﺧﺎﮎ
ﺑﺮﺳﺮﯼ :|
ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﻟﻠﻪ ... ﺑﺮﻭ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﺧﺒﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ :|
ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﺖ؟ 


میس کال

کلاهک هسته ای و بمب و نارنجک و موشک 

 

 

هیچکدوم به اندازه 3 تا میس کال مامانت ترسناک نیس!!!


علاقه


همین که خدا  تو  این همه سیاره ما رو تو زمین

 

و تو بین  5 تا قاره ی زمین  مارو تو آسیا

 

و از بین پونصد  ششصد تا کشور داخل  آسیا  تو ایران آفرید 

 

نشون میده چقدر واقعا مارو دوست داره  اصلا علاقه داره  سرازیر میشه!!


خبر خوب


من : مامان یه خبر خوب

 

مامانم: یعنی میشه ریاضی رو بیست شده باشی؟

 

من:یه خبر خوب نه یه معجزه

قایق

آدم ها مثله قایق اند .

.

.

.

.

.

خوب شایدم نباشند       ..)

به هر حال وظیفه من بود اشاره کنم.)

سه پیرمرد


روزی سه پیر مرد به در خانه زن و شوهری رفتند

 

پیر مرد اوّلی گفت :نام من عشق است.

پیرمرد دوّمی گفت : نام من ثروت است.

پیرمرد سوّمی گفت:نام من موفقیت است.

 سپس آن سه پیر مرد  به آن زن و شوهر گفتند:

 

شما حق دارید یکی ازسه تای  ما  را انتخاب کنید  تا وارد زندگی شما شویم 

و شما از ما استفاده کنید.

 

مرد  روی  به زن کرد و گفت :من میگویم ثروت یا موفقیت را بیاوریم.

 

ولی زن گفت :نه .. اگر عشق باشد هر دوتای دیگر خواهند آمد.

 

پس  هر دو با اشتیاق عشق را انتخاب کردند.

 

دو سال از این ماجرا گذشت و زن و مرد  فقیر شدند...

 

و هیچ  موفقّیتی  هم به دست نیاوردند.....

 

پس  آن ها پیرمردی که نامش عشق بود را کُشتند و از هم طلاق گرفتند...

 

و پلیس هر دوی آن ها را به جرم قتل اعدام کرد..

 

و گند زده شد به داستان آموزنده ما ....

 

خدا نگه دار:)

خدایا


خدایا  یا ما رو به راه راست هدایت کن یا راه راست رو به سمت ما کج کن..!!

 

بحث سنگین شد صلواتی عنایت کنید...!